شجاعت در سیره امام المتقین(علیه السلام)
شجاعت
شجاعت از آن دست از حقایقی است که منحصر به زمان و مکان و باور خاصی نیست، در طول تاریخ، بشر همواره این صفت انسانی را ستوده، برایش داستان سرایی ها کرده و به آن افتخار نموده است...
وقتی به شجاعت فکر می کنیم شاید اولین مثالی که به ذهنمان می رسد شجاعت مولایمان علی است. شیعه و سنی، مسلمان و غیر مسلمان در طول تاریخ به این امر اذعان نموده اند:
همه ما بارها و بارها ماجرای جنگ امام علی(علیه السلام)را با عمرو بن عبدود( از جنگ آوران به نام عرب) را شنیده ایم. نکته ظریف ماجرا آنجاست بعد از هرجنگی مرسوم بود که زنان قومِ شخصی که کشته شده، بر جنازه او حاضر می شدند و عزاداری می کردند اما خواهر عمرو وقتی بر جنازه برادرش حاضر شد دید که قاتل او به هیچ یک از لباس های رزم برادرش که بسیار با ارزش بود دست نزده و آن ها را به عنوان غنیمت نبرده است.(در حالی که این کار کاملاً مرسوم بود) در این هنگام از قاتل برادرش سؤال نمود و وقتی فهمید علی بن ابی طالب(علیه السلام) است، شعری سرود که ترجمه اش این است:
اگر قاتل عمرو غیر از این قاتل (یعنی علی علیهالسلام) بود تا پایان روزگار بر او میگریستم
اما قاتل او مردی است که عیبی بر برادرم در کشته شدن به دست او نیست، که او از قدیم بزرگترین مرد دیار عرب بوده است( نقل از امام علی بن ابیطالب علیهالسلام، ص776-775(
این داستان را نقل نمودم برای آنکه ثابت کنم علی(علیه السلام) به شجاعت و جنگ آوری در افکار عمومی آن زمان هم شناخته شده بود.
شاید بتوان شجاعت را آن قوت قلبی دانست که در هنگام سختی و مشکلات در جان یک انسان شجاع وجود دارد. شجاعت نقطه میانی ترس و تهور است شاید بتوان تفاوت شجاعت را با تهور و ترس قدرت تعقل انسان شجاع در هنگامه مشکلات دانست. به عبارتی شخص شجاع علاوه بر آن قوت قلبی، قدرت حل مسأله(هوش)، مدیریت خشم و دیگر احساسات درونی(هوش هیجانی) را داراست. پس قطعا اشخاص شجاع، انسان های باهوشی هستند.
به عبارت دیگر شجاع کسی است که عملش و تصمیمش با قدرت تعقل و منطق و صفات برجسته انسانی همراه باشد.
حضرت علی(علیه السلام) می فرماید: آفَةُ الشَّجاعَةِ إِضاعَةُ الحَزمِ؛
آفت شجاعت، فروگذاشتن دوراندیشى است.(غررالحکم، ج3، ص105، ح3938)
در حدیثی نورانی آمده است:
اَلصَّرعَةُ کُلُّ الصَّرعَةِ الَّذى یَغضبُ فَیَشتَدُّ غَضَبُهُ وَیَحمَرُّ وَجهُهُ وَیَقشَعِرُّ شَعرُهُ فَیَصرَعُ غَضَبَهُ؛
کمال دلیرى آن است که کسى خشمگین شود و خشمش شدّت گیرد و چهره اش سرخ شود و موهایش بلرزد، امّا بر خشم خود چیره گردد.(نهج الفصاحه، ح 1872)
از آن سو، انسان های ترسو در هنگامه مشکلات با توجیه گری و قیاس های غیر عقلائی تصمیم می گیرند و عمل می کنند. ( و داد مصلحت اندیشی هم سر می دهند!)
چه بسا عقب نشینی در برحه ای عین شجاعت باشد اما در شرایطی عین حماقت! برای تشخیص باید هوشمند بود...
با چنین تعریفی روشن می شود چرا امیر المؤمنین(علیه السلام)، در برحه ای از زمان چنان جنگید که نمازش را در حال جنگیدن اقامه فرمود (اشاره به جنگ صفین) و در شرایطی بر هتک حرمت به خودش و خانواده مطهر اش صبر نمود، ریسمان بر دستان مبارکش را تاب آورد و قیام نکرد در حالی که این حقی بود که آشکارا از او سلب شده بود...
در همین راستا مولایم تصمیمش را برای صبر(صبری که عین شجاعت بود) در آن برحه تاریخی این گونه شرح می دهد:
... در حالی که او می دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی، چون محورِ آسیاب است به آسیاب... پس من ردای خلافت را رها کردم و در این اندیشه بودم آیا به تنهایی به پا خیزم یا در این محیط خفقان زا و تاریکی که به وجود آورده اند صبر پیشه سازم؟... پس از ارزیابی صبر و بردباری را خردمندانه تر دیدم، پس صبر کردم در حالی که که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود... (فرازی از خطبه سوم نهج البلاغه)
دل نوشت: مولا! ای کاش می توانستم برای لحظه ای هم که شده دنیا را با نگاه تو ببینم و درباره اش با ذهن تو بیندیشم...